پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

دختر رویایی مامان و بابا

پرنیا و عروسی سه دختر خاله

دختر مامانی توی عروسی دختر خاله ها کولاک کرد .هیچ کس نمیتونست از وسط سالن جمعش کنه. ولی خداییش برخلاف همیشه اصلاً به من نچسبیده بودی و واسه خودت از اینور سالن به اونطرف میرفتی و میرقصیدی. از دیدن عروس و داماد و رقص ها و آهنگ ها کلی خوشحال میشدی. مرتب عروس و بهمن نشون میدادی و میگفتی : مامان نا(نگاه) کن ،عروس خانوم. انشاله عروسی خودت باشه عزیزم.هرچند فکر نکنم اصلاً دلم بیاد عروست کنم عشقم.   ...
30 مهر 1393

پرنیا و مسافرت به شیراز و خبر- تابستان 93

  تابستان 93 یکی از بهترین مسافرت ها رو به شیراز(حومه) و خبر داشتیم.از اونجایی که جاهای دیدنی داخل شهر رو قبلاً رفته بودیم اینبار فقط از جاهای دیدنی اطراف دیدن کردیم. قلات و آبشار مارگون واقعآ خوب بودن.از اونجاییکه اصلاً از من جدا نمیشدی عکس تکی زیادی در شیراز نداشتی و نتونستم عکسای زیادی ازت بذارم. بیشتر عکس ها مربوط به خبر میشه که یه مقدار بیشتر از من جدا شدی.   این عکس ها مربوط میشه به شهریور 1393 ولی صبح قلات خیلی سرد بود و با اینکه لباس گرم تنت کرده بودم اما وقتی بیدار شدی و از ماشین پیادت کردم داشتی میلرزیدی. هیچی هم نمیگفتی.خیلی دلم واست سوخت و سریع پتو آوردم ، بغلت کردم و پتو رو دورت پیچیدم.خیلی دوستت دارم، دا...
30 مهر 1393

زندگی مامانی در حال خاله بازی

سلام دختر مهربونم:   ببین موقع بازی چقدر مهربون  و خواستنی میشی .هر کاری میکنی که عروسکت و خوشحال کنی.میگی گشنشه و بهش غذا میدی ،آب میدی ،دستشویی میبریش و آخر هم روی پات خوابش میکنی.میمیرم واسه بازی کردنت با عروسکات. ولی متاسفانه شما خیلی کم با عروسکات بازی میکنی و ترجیح میدی بیشتر وقتت رو با موبایل و تبلت بگذرونی . همیشه هم بعد از کلی بازی باید با تهدید ازت بگیرمشون.وقتی هم که موبایلو پس میدی میگی مامان چشام درد میدیره .من دختر خوبی هستم .بگو بابام واسم جایزه بدیره(حرفی که خودم بهت میزنم).قربون حرف زدنت برم عزیزم.انشااله همیشه سالم و سلامت باشی     ...
30 مهر 1393

نوروز 93 اطراف داراب

وااااااااااااااای .نمیدونی چقدر خوش گذشت.آخه سالهای زیادی بود که برف ندیده بودم .شاید 20 سال پیش. راستش اصلاً فکر نمیکردم برف بیاد و بریم برف بازی واسه همین اصلاً لباس واسش نیاورده بودم .همه لباس هاش عاریه ایه .پرنیا جونم که مرتب به من چسبیده بود و بغل هیچ کس غیراز خودم نمیرفت.ولی آخرای کار اونم کلی ذوق زده شده بود و میخواست دستمو رها کنه  و بره که من محکم میگرفتمش. دختر گلم عیدت مبارک باشه و همیشه خوشحال و شاد باشی. ...
20 مهر 1393

نوروز 93

سلام دختر قشنگم: امیدوارم امسال و سالهای آینده برایت بهترین ها اتفاق بیفته.اما میخوام از نوروز ٩٣ واست بگم.اول اینکه توی اسفند ماه در ٢١ ماهگی دخترم رو از شیر گرفتم البته هنوز شیشه پاستوریزه رو توی شیشه پستونک میخوری.قبل عید مثل هر سال رفتیم داراب که تحویل سال رو پیش باباجون و مامان جون باشیم و تو که هر چی بزرگتر میشی وابستگیت به من بیشتر میشه تمام مدت پشت لباس منو میگرفتی و با من راه می اومدی.نمیدونم به خاطر سر کار رفتنه که اینقدر به من وابسطه شدی و میترسی من برم.روز اول تحویل سال ساعت ٨:٢٤ شب بود و ما خونه موندیم و جایی نرفتیم. روز بعد رفتیم خونه دایی مامان جون واسه عرض تسلیت .آخه زن دایی مهربون از میون ما رفته .خدا رحمتش کنه ....
17 فروردين 1393

لغات جدید2

دامنه لغات جدید عسلم: آگلا:آشغالا (عاشق گفتن این کلمتم) باباجی:باباجون ماماجی:مامان جون دپایی:دمپایی تش:کفش اندازه:لباس پوشیدن(مامان جونت تنت میکنه و می خواد اندازتو بگیره) نترس: سه شوآر(آخه ازش میترسی و من همیشه میگم نترس.تو هم فکر میکنی این اسمشه) لاپش:لاک پشت ناک:لاک بتنی:بستنی جیله:ژله دیا:دریا        
17 فروردين 1393