پرنیا و عروسی سه دختر خاله
دختر مامانی توی عروسی دختر خاله ها کولاک کرد .هیچ کس نمیتونست از وسط سالن جمعش کنه. ولی خداییش برخلاف همیشه اصلاً به من نچسبیده بودی و واسه خودت از اینور سالن به اونطرف میرفتی و میرقصیدی. از دیدن عروس و داماد و رقص ها و آهنگ ها کلی خوشحال میشدی. مرتب عروس و بهمن نشون میدادی و میگفتی : مامان نا(نگاه) کن ،عروس خانوم. انشاله عروسی خودت باشه عزیزم.هرچند فکر نکنم اصلاً دلم بیاد عروست کنم عشقم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی